سفارش تبلیغ
صبا ویژن
د نیا ی مجازی
درباره وبلاگ


پیوندها
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
آمار وبلاگ
  • بازدید امروز: 5
  • بازدید دیروز: 5
  • کل بازدیدها: 149199
یادداشت ثابت - سه شنبه 92 آبان 22 :: 4:54 عصر :: نویسنده : عارفی

ممکن است بروز یک مشکل بزرگ د رزند گی انسا ن آ را م وقرار را ازانسان بگیرد وموجب نگرانی واضطرا ب وی گرد د وخوا ب را ازچشما نش بربا ید ، چه رسد که چند ین مشکل بزرگ یک با ر ه   بروی هجوم آ ورد که کم ترین آ ثا رش بهم ریختن اعصا ب ، وپا یین آ مد ن سطح هوشیا ری و......   وبا این دید شب عا شورا را بر خا ند ان رسول خد ا(ص) تصوّر کنید که چه گذ شته ا ست ؟ حسین(ع) ویا را نش درشب عا شورا غیر از خد ا به هیچ چیزی دیگر توجه ند اشتند وفکر نمیکرد ند ، نه تنها کوچک ترین اضطرا ب ند ا شتند بلکه تاریخ اهلبیت(ع) شب عا شورا را بی نظیر کرد ه است .

دریکی از سا عا ت آ ن شب حضرت ا ما م(ع) از محد ود ه ای خیمه ها خا رج شد و به گشت زد ن د ر تپه ها ی مُشرف بر خیمه گا ه که ممکن بود دشمن فر د ا د رکشا کش جنگ از آنها برای کمین کرد ن   استفا د ه کنند پر د ا خت ، و د راین گشت زنی مرد ی شجا ع وقهرما ن از اصحا ب آ ن حضرت بنا م نا فع بن هلا ل که بیشتری اوقا ت با اما م بود از پشت سر حضرت د ر حرکت بود ،

نا فع می گوید : اما م به عقب نگا ه کرد فرمود کیست؟ نا فع ؟ عرض کرد م آ ری فد ایت شوم نا فع هستم ، ازبیرون رفتن شما ازخیمه ها به سوی این سپا ه ستمگر نگرا ن شد م ، اما م فرمود : یا نافع آمده ام ای تپه را مورد بررسی قراردهم تا درهنگا م جنگ دشمن برای کمین از آ نها استفا د ه نکنند سپس حضرت برگشت د رحال که د ست چپ مرا گرفته بود فرمود: همین است همین است به خد ا   وعد ه ای که تخلف د رآ ن را ه ند ارد همین است ، آ نگا ه بمن فر مود : ای نا فع همین ا لا ن راهی میا ن این د وتپه را نمی گیری تا جا ن خود را نجا ت د هی ؟ نافع گوید من خو د را روی قد م های حضرت اند اختم و گفتم دراین صورت ما د رنا فع به عزا یش بنشیند !! عرض کرد م مولای من این   شمشیر را به هزارد ینا رخرید ه ا م واسب خود را نیز به هما ن قیمت تهیّه نمود ه ا م به هما ن خد ای که بر من منّت نها د و تورا مو لا ی من قرا ر داد سو گند می خو رم که تا این شمشیر ا ز کا ر و اسب ازرفتن با ز نما ند تورا رها نخوا هم کرد .نافع گوید سپس حضرت ازمن جدا شد وبه خیمه ای خواهرش

رفت ومن به امید ی که ازخیمه بزود ی بیرون خوا هد آ مد در کنا رخیمه به انتظا رش ایستا د م . حضرت زینب کبری به استقبال برا د ر آ مد وبا لشی برای حضرت گذ اشت و آ ن حضرت د رکنا ر خوا هرنشست و آ هسته مشغول صحبت شد ند طولی نکشید که دید م اشک حضرت زینب جا ری شد وعرضه د اشت : برا د ر آ یا من شا هد قتلگا ه تو با شم ؟ آ یا من با ید با ر مسؤ لیتی این زنا ن رابر عهد ه بگیرم ؟ وتو مید ا نی که این قوم چه کینه ای د یرینه ازما د رد ل د ا رند، این مسؤلیت بسیا ر سنگین است ، تحمّل د اغ مرگ این جوا نا ن بر گزید ه و ما ها ی بنی ها شم برمن بسیا ر گرا ن است. سپس عرضه د اشت : برا در آ یا از خلوص نیّت و وفا داری یا را ن خود اطمنا ن حا صل کرد ه ای ؟ حضرت ا ما م حسین (ع) فرمود : خوا هرم آگاه با ش که آ نا ن را بخوبی آ زمود ه ا م ، د رمیا ن آ نا ن جز مرد ا ن ثا بت قد م که د رکا ر زار ا ستوا رند کسی نیست ، آ نا ن به مرگ چنا ن ا نس د ارند که طفل شیر خوا ر به شیر ما د را نس دا رد .

نا فع گوید چون این سخنا ن را شنید م گریستم و به نزد حبیب ابن مظا هر رفتم و آ نچه از اما م و     خوهرش زینب کبری شنید ه بود م برا یش با زگو کرد م ، حبیب گفت به خد ا سو گند ا گربرای امتثال فرما ن آ ن حضرت نبود همین امشب به سپا ه د شمن حمله میکرد م ، نافع گوید من به ا و گفتم من امام را د رخیمه ای خواهرش د ر حا ل ترک کرد م که حضرت زینب(س) نگرا ن بود وگما ن میکنم که     سا ئیر زنا ن وا طفال نیز د رچنین حا لتی به سر می بر ند ، اگر می توا نی اصحا ب را جمع کن تا با   زنا ن گفتگوی کنی که د ل آ نا ن آ را م بگیر د ، حبیب گفت از خوا ست تو پیروی میکنم ، حبیب ا ز   یک طرف ونا فع طرف دیگر اصحا ب را فرا خوا ند ند . وقتی همه ا ز خیمه ها بیرو ن آ مد ند به بنی ها شمیا ن گفتند شما به خیمه ها ی خود باز گرد ید خد ا خواب را از چشما ن نستا ند ،سپس حبیب رو   با صحا ب کرد گفت ای شیران غیرت و مرد ا نگی ساعتی پیش نا فع بمن چنین خبری د ا د ه است که خوا هر مولای شما و بقیه ای عیا لا ت نگرا نی د ارند ، مرا از حا ل خو د آ گا ه کنید ، نا گا ه همه عمامه های خود را از سر بر زمین کو بید ه شمشیر ها را از غلا ف بیرون کشید ند و گفتند ای حبیب   به هما ن خد ای که نعمت بود ن در این جا را به ما ارزا نی د اشت ا گراین سپا ه پا پیش گذ ا رد سر های شا ن را از روی گرد ن ها ی شا ن خوا هیم چید و سفا رش پیا مبر اکرم(ص) را د ربا ره ای دختران و پسرا نش حفظ خوا هیم نمود ، حبیب گفت با من بیا یید حبیب پیشا پیش آ نا ن پا بر زمین می کوبید ومی د وید و آ نا ن نیز به دنبا ل ا و مید وید ند تا به نزد یک خیمه های ا ما م رسید ند.وفریا د    برآ ورد ند : ای اهلبیت وای سرو را ن ما ، ای با نوا ن رسول خد ا این شمشیرها ی جا ن نثا را ن شما شما است که قسم یا د کرد ه اند آ ن ها را جز د ر گرد ن آ نا ن که نیّت پلید ی د ر با ره ای شما د ر سربپر ورا نند غلا ف نکنند . حضرت ا ما م حسین اجا زه فرمود تا اهل حرم ازخیمه ها بیرون بیا یند   آنا ن ازخیا م بیرو ن آ مد ند وخطاب به اصحا ب گفتند : ای پا کا ن از زنا ن فا طمی دفا ع کنید که در غیراین صورت نزد رسول خد ا شکا یت بریم ،حبیب ویا را نش ایستا ده بود ند وبه این سخنا ن گوش مید ا د ند وچنا ن ضجّه و نا له از اصحاب بر خا ست که اسب ها ی اصحا ب نیز از شنید ن این صد ا   به همهمه و جو لا ن آ مد ه و صد ای شیهه های آ نا ن د رهم پیچید گویا که هر کد ام از آ ن اسبا ن نیز با صا حبا ن خود هم صد ا شد ه بود ند . ( منبع ) :

(زینب کبری ازولادت تا شها دت ترجمه زینب کبری من المهد الی اللحد ایت الله سید محمد کاظم قزوینی ص 132 نقل ازالد معه ا لسا کبه و معالی السبطین )




موضوع مطلب :